پسر چوبی

پسر چوبی

پسرک هنوزفکرمی کند،به دنیایی که خبری از گربه نرِ و روباه مکارنیست...
پسر چوبی

پسر چوبی

پسرک هنوزفکرمی کند،به دنیایی که خبری از گربه نرِ و روباه مکارنیست...

شک کن

همین که می گذاری پا به دنیا بی خبر شک کن

چه طوری ناگهان پیدات شد این دور و بر شک کن

بگیر از هر نظر زیر نظر بالا و پایین را

زیاد اما نرو بالا کمی پایین تر شک کن

به چشم طفل هر چیز ابتدا ناجور می آید

اگر یک وقت برخوردی به مشتی جانور شک کن

عزیزم گریه هنگام به دنیا آمدن بد نیست

ولی وقتی شود مبنای تاریخ بشر شک کن

به قول مولوی، یا شمس یا خیام یادم نیست

به پالانی که وارو بسته شد بر پشت خر شک کن

خدا را شکر ما دارای فرهنگی غنی هستیم

در این مورد اگر هستی فقط صاحب نظر شک کن

و در آیین ما چیزی به عنوان خشونت نیست

به این حرفم اگر مردی فقط مردی اگر شک کن

به تو ربطی ندارد عشق مفعول است یا فاعل

به افکاری که دارد ریشه در زیر و زبر شک کن

به استادی که خورده اشتباهی روی پیشانی

به جای مدرک علمیش مهر معتبر شک کن

بزن بیرون اگر دنبال حرف تازه می گردی

به هر چه تا کنون آموختی از خیر و شر شک کن

 اگر گفتند صبر آمد نرو، ول کن برو، اما

اگر رفتی و سالم برنگشتی از سفر شک کن

رها کن داستان کهنه کفشی در بیابان را

سر راهت به هر چیزی که افتاده دمر شک کن

اگر در روز روشن بود هیچ اما اگر دیدی

که در شب یک نفر می رفت سمت یک نفر شک کن

نزن حرفی به در حرفی به دیوار از کجا معلوم؟

نباشد دستشان در دست هم دیوار و در، شک کن

نمان پشت خط قرمز به امید چراغ سبز

به تبلیغات سوء زردهای بی خطر شک کن

اگر در حالت عادی یکی فریاد زد آشغال

و مردم هم نیفتادند یاد رفتگر شک کن

به دنیایی که هر کس می رسد وقتی به اینجایش

به خود می آید و می نالد از درد کمر شک کن

به شرطی را که چاقو می گذارد اعتمادی نیست

به قانونی که می گوید ببرّیم و ببر شک کن

و تا بازار دنیا دست صنف دین فروشان است

به دستت مفت هم دادند چیزی را نخر شک کن

خلاصه زندگی سخت است اما چاره ای هم نیست

مگر اینکه مگر اینکه مگر اینکه مگر شک کن.

                                          رحیم رسولی