پسر چوبی

پسر چوبی

پسرک هنوزفکرمی کند،به دنیایی که خبری از گربه نرِ و روباه مکارنیست...
پسر چوبی

پسر چوبی

پسرک هنوزفکرمی کند،به دنیایی که خبری از گربه نرِ و روباه مکارنیست...

گریه کی درمون درده؟...

پس زانوچه نشستی؟

پاشوجونم،دیگه اون اشکاروپاک کن

غمارویکسره خاک کن.

عزیزم،جون دلم،حیفه آخه اون چشم قشنگت

کودیگه اون آب ورنگ؟

برای کی؟برای چی؟

چراگلبرگ لطیف گونه هات مخمل زرده؟

چرا اون دل که به پاکی مث بارون بهاره،

دیگه ،هیچ طاقت نداره

دیگه ازعالم وآدم ،اززمین،ازآسمون،

حتی ازدل های پاک ومهربون،ازهمه سرده؟

حیف چشمای قشنگت،گریه کی درمون درده؟

تابجنبی می بینی هستی گذشته

شبای مستی گذشته

می بینی دوروبرت برگ خزونه

روی اون چهره ی زیبا،جای پاهای زمونه

ُدل توسینه ات،تهی ازشوروحیاته،یه کویره

همونایی که به یک خنده ی شیرین ،زیرپات هستی می ریزن

پیش روت نه،ولیکن پشت سرت زمزمه دارن

دیگه پیره،

 

می بینی شوری نمونده،تودلت نوری نمونده

می بینی چشمه های شادی وامید دیگه کوره

پشت سر غیرسیاهی نمی بینی

هرچه بوده

همه رفته ،ازتودوره

می بینی روزنه هاکوره وبسته

پر وبال توشکسته

گرد خاموشی وحسرت، روی اون زلفا نشسته

راه برگشتی نمونده،پشت سر،پلهاشکسته

می بینی این دل پر شورو تلاطم

دیگه بیهوده به کنج قفسی کهنه اسیره

بغض سنگین وسیاهی می گیره راه گلوتو

مثل اون گلهای سرمازده ی فصل زمستون

خنده ای تلخ تر از گریه ،رو لبهات میشه پرپر

که خدایا دیگه دیره

 

پاشوجونم،دیگه اون اشکاروپاک کن

غمارویکسره خاک کن

 دل بی قدری اگه قدر دلت رو نمی دونه

اگه با اون دل پاکت نمی مونه،

دنیا آخر نمی شه،اینو می دونی؟

حیفه ایام جونی،اگه قدرش روندونی.

 

پاشوغمهارو رهاکن

گل لب هاتوبه روی خنده واکن،

پاشوجونم

دیگه عمری که میره برنمی گرده

گریه کی درمون درده؟....

                                  برای آنا...