پسر چوبی

پسر چوبی

پسرک هنوزفکرمی کند،به دنیایی که خبری از گربه نرِ و روباه مکارنیست...
پسر چوبی

پسر چوبی

پسرک هنوزفکرمی کند،به دنیایی که خبری از گربه نرِ و روباه مکارنیست...

رافائل چیربس

بیچاره بند رخت،

نمی دانست

به گنجشک جا دهد

یا رخت؟!


شاعری شعرش را

به حکومت بخشید

کلمات شعرش

همه گردن زده شد.


پدرت می گفت:می دانی چراماهیگیران شنا یاد نمی گیرند؟برای اینکه اگر قایقشان طعمه امواج دریاشدفوراْغرق شوندوفرصت آنرانیابندتازجربکشند.

دیشب تمام شب دیده برهم ننهاده وبه آنچه اوگفته بودفکرکردم وبه کسانی که درهمان آغازکار چون کشتی شکستگان از میان مارفتندغبطه خوردم،به کسانی که فرصت ان رانیافتندتابمانندوبه سرنوشت مادچارشوند.

من خودنظربه اینکه مقاومت کردم،خسته ازنبرد،سرانجام به این حقیقت پی بردم که تمام آن تلاشها بیهوده است...اکنون انتظارمی کشم.

                              "رافائل چیربس" نگاهی به چپ از درون