بر سر در کاروان سرایی
تصویر زنی به گچ کشیدند
ارباب عمایم این خبر را
از مخبر صادقی شنیدند
گفتند که وا شریعتا ،خلق
روی زن بی نقاب دیدند
آسیمه سر از درون مسجد
تا سر در آن سرا دویدند
ایمان و امان به سرعت برق
می رفت که مومنین رسیدند
این آب آورد آن یکی خاک
یک پیچه زگل بر او بریدند
ناموس به باد رفته ای را
با یک دوسه مشت گل خریدند
چون شرع نبی از این خطر جست
رفتند و به خانه آرمیدند
غفلت شده بود و خلق وحشی
چون شیر درنده می جهیدند
بالجمله تمام مردم شهر
در بحر گناه می تپیدند
درهای بهشت بسته می شد
مردم همه می جهنمیدند
این است که پیش خالق و خلق
طلاب علوم روسفیدند
با این علما هنوز مردم
از رونق ملک ناامیدند
گفته بودی زود برمیگردی...
انقدر زود که ماهیها هنوز بیدار نشده باشند!
ومن سالهاست کنار حوض خانه نشستم و برای ماهیها لالایی میخوانم!!!
بعضی وقتا هیچی از یاد ادم نمیره....
حتی یاد تو...
بهم یه سر بزن مطمئنم خوشت میاد[لبخند]
سلامووخوشحال شدم بهم سرزدی..
و او همیشه بوده و خواهد بود و هیچ نیازی به همراهی ما ندارد
ممنون وسلام...
سلام
پاییز زیبای برگ ریز فرا رسید
ومن خوش حال سرما در راهست و تو باز می آیی
اصلا با بودنت هست که تحمل می کنم این سوز را
مهرت افزون
پایبزت فرخنده.
سپاسگزارم
شادیت پایدار
سلام
سلام
در این اول صبح باز هم دارم شعر ایرج میرزا می خوانم
و با خود می گویم چه زیبا سروده ای استاد
که مردمان زمان ما هم این گونه اند!
اصل را رها کردیم و فرع را محکم گرفتیم تا مبادا...
هوا که سر میشه
خوشحالم
میدونی چرا
بابت برف و ...........
سر سره بازی ....چه حالی میده
سلام
سلام
ما رو از لینک دوستان حذف کردین
ولی من نه
سلام