پسر چوبی

پسر چوبی

پسرک هنوزفکرمی کند،به دنیایی که خبری از گربه نرِ و روباه مکارنیست...
پسر چوبی

پسر چوبی

پسرک هنوزفکرمی کند،به دنیایی که خبری از گربه نرِ و روباه مکارنیست...

مینی مال

سه تا ازکارای خودم:
.
.
.
- شاعری شعری گفت
دختر غمگینی
ازمیان اشعار
دست برگرده ی دیوارگذشت،
رنسانس غصه است.
 .
.
.
- چه فروشگاه خوبی
روی قلبی نوشته بود؛
همراه با گارانتی!
.
.
.
ازبدحادثه
به سراغ تو
نیامده ام
ازپیراهنت دستمالی می خواهم
که زخم عتیقم راببندم
واز دهانت بوسه ای
که جهانم را
تازه کنم.
              "حسین منزوی"
.
.
.
خوب میدانم که گریه های بزرگی درانتظارم است.وقتی مادرم بمیرد من سخت گریه خواهم کرد.این را ازهمین حالامیدانم.یعنی سال هاست که میدانم.ازیاد آوری اش به وحشت می افتم،اما هیچ روزی رابدون فکر کردن به آن نگذرانده ام.
اگرطوبی -خواهرم-بمیردمن بازگریه خواهم کرد،به شدت.شانه های من از گریه برگور اوخواهند لرزیدومن فکر خواهم کرددنیابه آخرین نقطه اش رسیده است.نرسیده است اما هیچ مرگی دنیا را به
آخرین نقطه اش نخواهدرساند، مارااماشاید برساند.
                                     "مصطفی مستور . من گنجشک نیستم"
.
.
.
تورا کنارچه بگذارم،
که یکدستی چشم اندازت
به هم نخورد؟      
            "حسین منزوی"
.
.
.

گفت بخاری روخاموش کن وقرصت روبخور.گفتم هواسرده،بخاری رو خاموش نمی کنم،اماتوفقط یه کلمه،فقط یه کلمه به من بگو که دوستم داری.اونوقت اگه بخوای صدتاقرص هم می خورم.
اون قدرقرص خواب آورمی خورم که تاصدساله دیگه،تاهزارسال دیگه هم بیدارنشم.
می دونی چی گفت؟...گفت برو گم شو.گفت می خوام سربه تنت نباشه.
                             "مصطفی مستور . روی ماه خداوند راببوس"
.
.
.
- هنوز ازدستم عصبانی هستی کیتو؟
=نه.
- خوبه .چون درهرصورت نبایدباشی.قضیه ی لِنورچیه؟کاراش عجیب نیست؟
=نه،چرا؟
- من از امثال اون خوشم میاد.امانمی تونم مخش روبزنم،اصلاًنمیشه مخش رو زد.منظورم اینه که،حقیقت وحشتناکیه،نمی دونم بایدچیکارکنم؟
=اون ازتوخوشش نمیاد.اصلاً چرا اونا بخوای؟
- نمی دونم شاید بخاطراینکه ازمن خوشش نمیاد.
= می تونه اینطور باشه.
- دخترارو ساختن برا حالگیری،کیتو. خداروشکر که ماهمدیگرو داریم.
                                     " زنبور سبز . مایکل گاندری"

.
.
.
- بال هایم خوب شود
دوباره پروازخواهم کرد...